می خواستم بمانم ، رفتم …
می خواستم بروم ، ماندم …
نه رفتن مهم بود و نه ماندن ؛ مهم من بودم که نبودم …
درد یعنی :
مدتی هست که نیست …
ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﭼﻪ ﺭﺍﺯﻳﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ !
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻓﺖ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ !
میان آن همه الف و ب و مشق دبستان …
آنچه در زندگی واقعیت داشت...
خط فاصله بود …
.
.
دسـت بـه “صورتـم” نـزن ! می تـرسم بیـفتـد نقـاب خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم ! و بعــد سیـل ِ اشـک هـایـم “تـــــــــــو” را بـا خـود ببــرد و بـاز من بمانم و تنهــــــایی …!!!
تعداد صفحات : 8
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
از سایت راضی هستیذ ؟
آمار سایت